شعر در مورد خنده مولانا و شعر لبخند هوشنگ ابتهاج از شاملو و حافظ

شعر در مورد خنده

شعر در مورد خنده , شعر در مورد خنده یار , شعر در مورد خنده تلخ , شعر در مورد خنده معشوق

شعر در مورد خنده تلخ یار و معشوق ، اشعاری د رمورد خنده کودکانه کودک از ته دل ، اشعاری خنده و گریه و شادی.در این مطلب از سایت پارسی زی به اشعار زیبایی در مورد خنده می پردازیم.همیشه خندان باشید.

اشعار خنده

خنده های تو

دل ضربه های فراموش شده ی من است

مجبور نیستی بخندی

مجبور نیستی دلم را

هر بار از جا بکنی

ببین!

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

خنده کن تا جای خون در من عسل جاری کنی

بهترین محصول ها مخصوص کندوهای توست

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

من تمام خنده های جهان را گم کرده ام

پر شده ام از این همه تاریکی…

بیشتر بخوانید : شعر در مورد کبوتر ، بازی و حرم امام رضا و کبوتر سفید عشق و طوقی و پلاکی

تو ، نه در دیروزی ، و نه در فردایی

ظرف امروز ، پر از بودن توست

شاید این خنده که امروز ، دریغش کردی

آخرین فرصت همراهی با  امید است

شعر در مورد خودم

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

تو مرا به عصر حجر برمی گردانی

زمانی که آدم

چای را

با خنده حوا شیرین می کرد.

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد خنده تلخ

به من فکر کن قبل از خواب در لحظه های مکاشفه

در آخرین ثانیه هشیاری بگذار پروانه ای

که روی شانه ات نشسته عطر گیسوان مرا نفس بکشد

در آن سوی مرزهایی که بین ما فاصله انداخته …

قبل از خواب مرا با چشم های دیروزم به یاد بیاور

با همان خنده ها و رنگین کمانی که در رگ هایم جریان داشت

هر شب در لحظه مردد بین خواب و بیداری پروانه ای

روی شانه ات می نشیند که از روی گیسوان من برخاسته.

“نیلوفر لاری پور”

شعر در مورد ثانیه ها

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

هیچ آغازی

زیباتر از سلام نیست ؛

روزتون پر از مهر و محبت ،

لبتون لبریز از خنده ،

سفره هاتون پر از خیر و برکت ،

لحظات زندگیتون پر از رحمت

سلام صبحتون به زیباییِ گل های بهاری

سلام صبح بخیر با انرژی

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

آرامم !

هم جنس نگاهت ٬

هم رنگ دستهایت !

گاه سرخ و گاهی سبز …

مهم نیست که شانه هایت پوشالی ست و آغوشت خیال

دستهایت اینجاست !

نگاهت٬ صدایت٬ خنده ات !

دیگر چه می خواهم؟

هیچ !!

دستهایت را در دستهایم جا گذاشته ای

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

باز هفت سین سرور

ماهی و تنگ بلور

سکه و سبزه و آب

نرگس و جام شراب

باز هم شادی عید

آرزوهای سپید

باز لیلای بهار

باز مجنونی بید

باز هم رنگین کمان

باز باران بهار

باز گل مست غرور

باز بلبل نغمه خوان

باز رقص دود عود

باز اسفند و گلاب

باز آن سودای ناب

کور باد چشم حسود

باز تکرار دعا

یا مقلب القلوب

یا مدبر النهار

حال ما گردان تو خوب

راه ما گردان تو راست

باز نوروز سعید

بازهم سال جدید

بازهم لاله عشق

خنده و بیم و امید

عید شما مبارک

تبریک عید نوروز

بیشتر بخوانید : شعر در مورد بندر ، چند بیت شعر بندری و اشعار زیبا و کوتاه محلی و بندری

عشق

همین خنده های ساده توست

وقتی

با تمام غصه هایت

می خندی

تا از تمام غصه هایم

رها شوم

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد خنده یار

شعرهایم با هوای شهر تهران جور نیست

گرچه راه خانه تا این شهر چندان دور نیست

ازدحام سایه ها در لا به لای برج ها …

در دل این سرزمین انگار اصلا نور نیست

شب در این وادی سراسر روشنی دارد ولی

نور آن از جنس نار روی کوه طور نیست

مردمانش خوب اما … شهر جور دیگریست

قندها شیرین نمی ماند، نمک ها شور نیست

برگ ها بی شاخه اند و شاخه هایش بی درخت

گر درختی تاک باشد، میوه اش انگور نیست

 زیر هر پایی صدای خش خش یک برگ هست

روی گل اما صدای وز وز زنبور نیست

در جنوب شهر … بستم چشم تا باور کنم

بوی تریاک و صدای منقل و بافور نیست

پارک بودم، مرد لاتی رو به من لبخند زد

حتم دارم خنده ی با ترس بی منظور نیست

کودکی می رفت از عرض خیابان …، زیر شد

پس فقط چشمان نابینا در اینجا کور نیست

زد … و بعد از لحظه ای کوتاه از آنجا گریخت

جز پلیسی که نبود آنجا، کسی مأمور نیست

پیرمردی در غروب سالمندان می نوشت

آرزویش جز رمیدن در پناه گور نیست

شاعر تهرانی من،‌ باز هم تهران بمان

آن چنانی هم که می گویم هوا ناجور نیست

شهر من قم …، خانه ام در آسمان های ارم*

واژه های هیچ شهری مثل قم پرشور نیست

شعر در مورد تهران

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

پســـرم،

برگ گلــــم،

غنچه ی خوشرنگِ دلــــم،

دست خود را حلقه کن برگردنـــــم،

خنده زن بر چشمهای خستـــه ام،

عشق تو آواز صبح زندگیســـت،

مهر تو آغاز لطف و بندگـی اســـت،

سر گذار برشانه هایِ مـــــادرت،

بوسه زن بر گونه هایِ زردِ مــن،

خانه ام سبز از صدای شادِ توســت،

مادرت مست از نوازشهـایِ توســـــت.

شعر در مورد پسر

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

لبخند بزن ، رفع کسالت بکند

تا ماه به این لحظه حسادت بکند

با زورِ ادا هم شده گاهی بگذار

لبهای تو خنده را زیارت بکند

شعر در مورد حسادت

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

چه دریاچه ای بود

نگاهت

و من نمی دانستم تا کجاها

همراه خنده ات

در آن پارو خواهم زد.

شعر در مورد دریا

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

آفتاب تکیه داده به شانه ات

آینده به اِتکای خنده ات پیشِ روم ایستاده

آنچه در تو

نشانِ ماندن در من است

خلاصه شده در سه حرف

عشق …

وَ تمام  …

شعر در مورد خنده تلخ

 چو تلخ عیشی من بشنوی به خنده درآی

که گر به خنده درآیی جهان شکر گیرد

بیشتر بخوانید : شعر در مورد بندر انزلی ، متن شعر زیبا در مورد انزلی و تالاب انزلی و ملوان

 بر تلخ عیشی من اگر خنده آیدت

شاید که خنده شکرآمیز می کنی

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

دیشب ستاره ها رو

رو دامنت ندیدم

از لب خندون ماه

گل خنده نچیدم

شعر در مورد هوای پاک

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

 نمی توان غم دل را به خنده بیرون برد

ز خنده رویی گل تلخی از گلاب نرفت

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

یچ کس ویرانیم را حس نکرد

وسعت تنهایی ا م را حس نکرد

در میان خنده های تلخ من

گریه پنهانیم را حس نکرد

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

بعد از این عشق به هر عشق جهان می خندم

هر که آرد سخن از عشق به آن می خندم

روزی از عشق دلم سوخت که خاکستر شد

بعد از این سوز به هر سوزه جهان می خندم

خنده ی تلخ من از گریه غم انگیزتر است

کارم از گریه گذشته به آن می خندم

خنده بر لب میزنم تا کس نداند راز من

ورنه این دنیا که ما دیدیم خندیدن نداشت

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

لبخند را تو بیاور شعر تازه را من دم می کنم

در فنجان حس زندگی می ریزم ،می نشینیم گپ میزنیم

هنوز هم کلی حرف نگفته داریم

از خدا از زندگی از خنده گل از بوی صحرا

گلایه ها و تلخی ها را هم می دهیم دست نسیم

تا با خودش ببرد

زندگی پر است از شادی های کوچک

که ما ساده از کنارش می‌گذریم

شاد باش

زندگی کوتاه است

شعر در مورد خنده یار

 باز شد خنده خانه این جا

رو بجو یار خنده ای ای مرد

بیشتر بخوانید : شعر در مورد بندر ماهشهر ، شعر زیبا و کوتاه در مورد ماهشهر و مردم آن

بر لب یار شوخ دلبندم

خفته لبخند گرم زیبایی

خنده نه، بر کتاب عشق و امید

هست دیباچه فریبایی

خنده نه دعوتی ست، عقل فریب

بهر آغوش آرزومندی

قصه محرمانه‌ای دارد

ز خوشی‌های وصل و پیوندی

چون شراب خنک به جام بلور

هوس انگیز و تشنگی افزاست

جام اول ز می‌نگشته تهی

جام‌های دوباره باید خواست

نقش یک خواهش است و می‌ریزد

زان لبان درشت افسون ریز

گرمی و لذتی به جان بخشد

همچو خورشید نیمه پاییز

پیش این خنده‌های مستی بخش

دامن عقل می‌دهم از دست

چه عجیب از خطا و لغزش من؟

مست را لغزش و خطا بایست

شعر از سیمین بهبهانی

شعر در مورد خنده و گریه

نه کنجکاو دیدن بهشتم

نه نگران جهنم

چرا که من

هم خنده های مادرم را دیده ام

و هم گریه هایش را

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

  گریه و خنده آهسته و پیوسته من

همچو شمع سحر، آمیخته با یکدگر است

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر در وصف دوست

لحظه ای در گذر از خاطره ها

ناخودآگاه دلم یاد تو کرد

خنده آمد به لبم شاد شدم

گویی از قید غم آزاد شدم

هر کجا هستی دوست ، دست حق همراهت . . .

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

 به قدر گریه بود خنده تو یقین می دان

جزای گریه ابر است خنده های چمن

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

 فصلیست چو وصل دوست فرخنده شده

از مردن تن چراغ دل زنده شده

از خنده برق ابر در گریه شده

وز گریه ابر باغ در خنده شده

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

 گریه ها رفت و خنده ها آمد

ای خوشا گریه های خنده اثر

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

 دردمندانه در برابر جمع

گریه و خنده میکنی چون شمع

بیشتر بخوانید : شعر در مورد آبادان ، شعر کوتاه نو در مورد سینما رکس آبادان و شکست حصر

 خنده ات برما و بر داغ دل درمانده چیست

گریه ات بر حال ماگر نیست باری خنده چیست

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

 نوبهارم یاد از عهد جوانی میدهد

گریه آرد خنده گلهای این بستان مرا

شعر در مورد خنده کودکانه

مهربانی ات را با گل ها در میان بگذار

با سنگ ها

با رودی که می رود

با خنده کودکان عراقی

مهربانی ات را با جنگ در میان بگذار

صدای تو چشمه ای خواهد شد

و انسان را با انسان

آشتی خواهد داد.

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

خنده‌های تو

کودکی‌ام را به من می‌بخشد

و آغوش تو

آرامشی بهشتی

و دست‌های تو

اعتمادی که به انسان دارم

چقدر از نداشتنت می‌ترسم بانو

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

کاش جاى قاب عکس کودکی ات بودم

که هر بار با دیدنم لبخند بر چهره می آوردى

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

به قدر گریه بود خنده تو یقین می دان

جزای گریه ابر است خنده های چمن

اگر نه از نسب آدمی برو مگری

که نیست از سیهی زنگ را بکا و حزن

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

فصلیست چو وصل دوست فرخنده شده

از مردن تن چراغ دل زنده شده

از خنده برق ابر در گریه شده

وز گریه ابر باغ در خنده شده

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

گریه ها رفت و خنده ها آمد

ای خوشا گریه های خنده اثر

خوش بخند ای زمانه خواهی داشت

خنده بهر کدام روز دگر

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

گریه کردم به خنده بگشادی

لب شکرفشان میگون را

بیش شداز لب تو گریه من

شهد هر چند کم کند خون را

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

دردمندانه در برابر جمع

گریه و خنده میکنی چون شمع

گرنه شمع نیازمندانی

از چه گریان و از چه خندانی

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

آن چشم به گریه می فشارد

تا بفشارد نگار غبغب

این گریه ابر و خنده خاک

از بهر من و تو شد مرکب

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

تا زند خنده برق نیسانی

تا کند گریه ابر آزاری

دوستانت به خنده و شادی

دشمنانت به گریه و زاری

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

با گریه خنده شکرین را چه نسبت است

آخر دلی ز گریه سبکبار می شود

در حیرتم که از چه خم و از کدام می

پیمانه نگاه تو سرشار می شود

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

خنده شیرین او گریه من تلخ کرد

گریه خونین من زان لب خندان خوش است

پسته شیرین او شور دل عاشقانش

شور دل عاشقانش زین شکرستان خوش است

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

تو که می‌خندی آلبومی قدیمی‌ام

در زیرزمین خانه‌ای کلنگی

که واحدهایش را پیش فروش کرده‌اند

در انتظار دستی جامانده در اعماقم

که آجرها نمی‌گذارند

خاطره‌ای فروریخته را ورق بزند

نجاتم بده!

در من

هنوز لبخندی هست

که می‌تواند چیزی یادت بیاورد

لیلا کردبچه

شعر در مورد خنده مولانا

می‌دان که زمانه نقش سوداست

بیرون ز زمانه صورت ماست

زیرا قفسی‌ست این زمانه

بیرون همه کوه قاف و عنقاست

جویی‌ست جهان و ما برونیم

بر جوی فتاده سایه ماست

این جا سر نکته‌ای‌ست مشکل

این جا نبود ولیکن این جاست

جز در رخ جان مخند ای دل

بی او همه خنده گریه افزاست

آن دل نبود که باشد او تنگ

زان روی که دل فراخ پهناست

دل غم نخورد غذاش غم نیست

طوطی‌ست دل و عجب شکرخاست

مانند درخت سر قدم ساز

زیرا که ره تو زیر و بالاست

شاخ ار چه نظر به بیخ دارد

کان قوت مغز او هم از پاست

شعر در مورد خنده مولانا شعر لبخند هوشنگ ابتهاج شعر درباره خنده از حافظ شعر در مورد خنده کودک شعر در مورد لبخند از شاملو شعر درباره خنده از ته دل شعر نو درباره خنده شعر در مورد لبخند از سعدی

دسته بندی: شعر
بروز رسانی توسط در جمعه 7 مرداد 1401

کپی برداری از مطالب سایت با ذکر نام سایت بزرگ ایرانیان و لینک مستقیم بلا مانع است.